|
جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:داستان خیانت زن به شوهرش, داستان طنز , داستان طنز , برچسب ها : داستان کوتاه , داستان طنز , داستان خفن , داستان خنده دار , داستان سرکاری , داستان جالب , داستان سوتی , مزاحم تلفنی , مزاحم تلفنی خنده دار , سرکار گذاشتن مردم با تلفن , مزاحم شدن خنده دار , داستان مزاحم تلفنی , داستان خنده دار مزاحم , وقتی شماره تلفن اشتباه گرفته میشه , داستان خط رو خط شدن موبایل , داستان خیانت , داستان خیانت یک زن به شوهرش , داستان عبرت اموز خیانت , داستان سرکاری خیانت , داستان کوتاه خیانت مامان به بابا , , :: 20:1 :: نويسنده : HAMID
صدای زنگ تلفن دختر کوچولو گوشی رو بر میداره
-سلام . کیه؟
-سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!
- نمیشه!...
- چرا؟
- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!...سکوت...
- بابایی ما که عمو حسن نداریم!
- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.
- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به درو بگو بابا اومده خونه!
- چشم بابا!......چند دقیقه بعد...
- بابا جون گفتم.
- خوب چی شد؟
.... ![]() ![]() ![]() مسابقه وبلاگ برتر ماه ادامه مطلب ... ![]() ![]() |